[ بدون نام ]
یکشنبه 12 فروردینماه سال 1386 ساعت 04:01 ب.ظ
کجاش خودمونی ِ!؟! از دهم تا امروز سه تا مهمون داشتین که من نمیشناسمشون!!
آرش
چهارشنبه 15 فروردینماه سال 1386 ساعت 01:28 ق.ظ
آقا معلم ؟! غیرت ؟! ببینم از کی تا حالا واسه خودت میپری نقاب جان ؟! دو روز رو سرت نبودیم رفتیم مسافرت ها !! بی جنبه !! حالا که اینطور شد برنامه ی صبح ها کنسله !! : پی
المیرا خانوم
چهارشنبه 22 فروردینماه سال 1386 ساعت 07:06 ق.ظ
اومدیم یه سلام عرض کنیم... خوبید استاد؟
خوبم خواننده ی بی نوشته های پشت پرده من! وقتی دریچه قلم برای بیان درونت گستره لازم را نداشته باشدبی شک به مقام دوراهی پشت پرده نوشته ها رسیده ای؛ انتخابی بین سکوت و فریاد. که اگر مسیری بر نگیزینی و قدم در راه صعود تپه های خاکی بین دو گذرگاه گذاری٬ به وادی خلق ره یافته ای.
پس قلم بر زمین نهاده و اره ای بر گرفته ام٬ ببرم تا بسازم٬ بسازم تا بیابم در خَلقم٬ آنچه را در خَلقم توشه در کوله خلافتم نهاده اند.
گاهی ته دلم از خودم می گرید شاید با یک آه حرف هایم را گفتم اما تازه انگار یاد آدمها می افتم که چقدر .... این چقدر ؟؟ یعنی چه ؟ هر کس با ذهنش پر می کند جای خالی را ...!
ذهنم آبستن است از جاهای خالی ای که با تصور چقدر های دیگران پر شده است. حال مانده ام بین سقط جنین مشروع و اعدام ذهن هرزه ام.
[ بدون نام ]
یکشنبه 26 فروردینماه سال 1386 ساعت 01:12 ب.ظ
Inam ye noeshe
آره ؟! . . . باشه ٬ اینم یه نوعش ِ!
(الان اومدم اینجا ــ دوشنبه شب٬ ۲۰:۵ ــ اما همون یکشنبه ٬ تو وبلاگ خودم فهمیده بودم شمایین! از جوابم باید متوجه شده باشین که متوجه شده بودم!!)
نمی نویسی .. ولی کامنت هات خودشون دارن هر کدوم یه پست میشن ها رفیق !! : پی حق داری .. اره به دست گرفتن و خشت و گل بازی صفاش بیشتر از نوشتن توی این فضای سایبره ..
چه اسم جالبی٬پشت پرده من من تازه شروع کردم٬میشه برای بهتر نوشتن راهنمایی ام کنی؟ منتظرم.
توقعت رو از دوستی های این دنیای مجازی کم کن. خودت باش تا همیشه باشی. ورودت با از خودگشودگیت معنی بخش خواهد بود و بی آن تسلیتی بیش برایت پیش کش نخواهم داشت. فردا را زیبا دیده ای زیباست اگر امیدهایت خود محور و دوست یاور باشد و بافته های رویایت به تار و پود بر می گردد اگر آینده ای دوست محور تصور کرده باشی.
بگذریم. به المیرا سر بزن. خیلی می تونه کمکت کنه.مخصوصا در مورد نوشتن و دوری از تنهایی در این فضا http://open-area.blogsky.com/
اومدم یه خبر بدم .. (خروس کم بود٬ کلاغ هم شدم!!) فکر کنم قالبهای جدید بلاگ اسکای رو ندیده باشین .. فروردین منتظرش بودین اما تیر آماده شدن .. خواستم اگه ندیدینشون یه نگاه بندازین .. احتمالا نمیپسندین اما دیدن اینکه بلاگ اسکای هم خودش رو یه تکونی داده بد نیست!!
دیروز با تو بودم امروز بی توام! دیروز که با تو بودم بی تو بودم امروز که بی توام با توام...........
پ.ن نیستی رفیق؟ آخر سینما هم که نرفتیم :دی همش تقصیر این آرش!بیا خودمون بریم:پی
[ بدون نام ]
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1387 ساعت 09:00 ب.ظ
مممممممممم... امروز چندم ِ؟!!
امرووووووووز... ممممم... خب پنجم ِ! پنجم فروردین! ا ِ ! یه سال گذشت! یه سال از اولین کلنگها! یه اساماس: نجاری بلدی؟!؟ من: هااااااان؟! نجاری؟! همونی که با اره و میخ و چوب کار میکنن؟!!
آقا خونهتون مبارک! کی عروسی دعوت میشیم؟!
راست می گی! یادش بخیر٬ جالبه که هنوز تموم نشده. می گم چرا دیروز به ذهنم رسید که بقیش رو تموم کنم و دست به کار بشم٬ نگو که من به ۵ فروردین حساسم و خودم خبر ندارم :D
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
و فردا دیگر کسی مفهوم ما را به یاد ندارد
با اجازتون لینکت تو خایدالو برقرار شد
این روزگار خاکستری ما بودن را از میان می برد و ... فردا من را نابود خواهد کرد .... مهم اینست که از بودن تا نبودنت چه کرده باشی
من .. تو .. ما /
ریاضی ساده تر از این حرفهاست رفیق ..
توی خیابونای این شهر باید هندسه یاد گرفت .. مگه نه ؟؟!!
سلام
شاید درکش سخت باشه...اما گاهی باید پذیرفت که(من با تو نیز ما نخواهد شد....)
اصلا «ما»یی وجود داره؟!؟؟؟
وبلاگ قشنگی دارید٬ با تبادل لینک موافقید؟
[به قول بقیه: دی: ]
امروز شده بودم محمود آقای زیر تیغ... اون پنجشنبه رو با خودم مرور میکردم ... و طورهای دیگهای که میتونستم رفتار کنم رو تصور میکردم...
اما . . .
تق تق تق... کسی خونه نیست؟!
اومدیم عید دیدنی معلم خصوصیمون...
آقا جواب مهمون رو نمیدین؟!
اجازه آقا ... اینجا خونهی آقا معلم ماست.. هیشکی حق نداره آقا معلممون رو از اینجا بندازه بیرون...!
ما رو آقا معلممون غیرت داریم آقا!
عجب!!
یه چیزی بگم؟!
. . .
بگذریم... روم نمیشه!
محفل خودمونی٬ خجالت نکش!
کجاش خودمونی ِ!؟!
از دهم تا امروز سه تا مهمون داشتین که من نمیشناسمشون!!
آقا معلم ؟! غیرت ؟!
ببینم از کی تا حالا واسه خودت میپری نقاب جان ؟!
دو روز رو سرت نبودیم رفتیم مسافرت ها !!
بی جنبه !!
حالا که اینطور شد برنامه ی صبح ها کنسله !! : پی
اومدیم یه سلام عرض کنیم...
خوبید استاد؟
خوبم خواننده ی بی نوشته های پشت پرده من!
وقتی دریچه قلم برای بیان درونت گستره لازم را نداشته باشدبی شک به مقام دوراهی پشت پرده نوشته ها رسیده ای؛ انتخابی بین سکوت و فریاد.
که اگر مسیری بر نگیزینی و قدم در راه صعود تپه های خاکی بین دو گذرگاه گذاری٬ به وادی خلق ره یافته ای.
پس قلم بر زمین نهاده و اره ای بر گرفته ام٬ ببرم تا بسازم٬ بسازم تا بیابم در خَلقم٬ آنچه را در خَلقم توشه در کوله خلافتم نهاده اند.
گاهی ته دلم از خودم می گرید
شاید
با یک آه
حرف هایم را گفتم
اما
تازه انگار یاد آدمها می افتم
که چقدر ....
این چقدر ؟؟
یعنی چه ؟
هر کس با ذهنش
پر می کند
جای خالی را ...!
ذهنم آبستن است از جاهای خالی ای که با تصور چقدر های دیگران پر شده است.
حال مانده ام بین سقط جنین مشروع و اعدام ذهن هرزه ام.
Inam ye noeshe
آره ؟! . . . باشه ٬ اینم یه نوعش ِ!
(الان اومدم اینجا ــ دوشنبه شب٬ ۲۰:۵ ــ اما همون یکشنبه ٬ تو وبلاگ خودم فهمیده بودم شمایین! از جوابم باید متوجه شده باشین که متوجه شده بودم!!)
سلام
کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
" پس قلم بر زمین نهاده و اره ای بر گرفته ام٬ ببرم تا بسازم٬ بسازم تا بیابم در خَلقم٬ آنچه را در خَلقم توشه در کوله خلافتم نهاده اند. "
چه خبر از ساختنها؟!
یه سر بزنین اینجا و این شعرُ بخونین ...
اسم واقعیتون هادی مهدوی ِ ؟!
« آخه دختر مگه کسی اسم واقعیاش رو اینجا میگه؟!
سادهای ها!!
اطمینان بی اطمینان!!! »
*الف-ک
سلام /. شیوه قشنیه واسه نوشتن /. لذت بردم /. من هم به روزم
نمی نویسی .. ولی کامنت هات خودشون دارن هر کدوم یه پست میشن ها رفیق !! : پی
حق داری .. اره به دست گرفتن و خشت و گل بازی صفاش بیشتر از نوشتن توی این فضای سایبره ..
چه اسم جالبی٬پشت پرده من
من تازه شروع کردم٬میشه برای بهتر نوشتن راهنمایی ام کنی؟
منتظرم.
توقعت رو از دوستی های این دنیای مجازی کم کن. خودت باش تا همیشه باشی. ورودت با از خودگشودگیت معنی بخش خواهد بود و بی آن تسلیتی بیش برایت پیش کش نخواهم داشت.
فردا را زیبا دیده ای زیباست اگر امیدهایت خود محور و دوست یاور باشد و بافته های رویایت به تار و پود بر می گردد اگر آینده ای دوست محور تصور کرده باشی.
بگذریم. به المیرا سر بزن. خیلی می تونه کمکت کنه.مخصوصا در مورد نوشتن و دوری از تنهایی در این فضا
http://open-area.blogsky.com/
خب ظاهرا این رو هم باید به پای Error های این دنیای مجازی گذاشت ...
باشه .. میگذریم ...
امیدوارم توضیحات من دربارهی موضوع اصلی ایمیل هم مقبول افتاده باشه و اگر سو ء تفاهمی پیش اومده بوده به رفعش کمک کرده باشه ...
اومدم یه خبر بدم .. (خروس کم بود٬ کلاغ هم شدم!!)
فکر کنم قالبهای جدید بلاگ اسکای رو ندیده باشین .. فروردین منتظرش بودین اما تیر آماده شدن .. خواستم اگه ندیدینشون یه نگاه بندازین .. احتمالا نمیپسندین اما دیدن اینکه بلاگ اسکای هم خودش رو یه تکونی داده بد نیست!!
:)
راستی .. به مهربان هم سر زدم ...
اما یه کم زیاده روی کردین .. کجا من میتونم کمک کنم؟!
شما که خودتون استاد بنده بودین!
دیر شد. مثل اینکه اونقدر نا امید شد که وبلاگش رو تعطیل کرد و رفت.
معلوم ِ که قالبها رو امتحان کردین .. نمیدونم چندتاش رو اما آخرین قالبی که پرو کردین(!) قالب بهار بوده!!
کجایی پسره؟ خجالت نمی کشی ؟! بیا دیگه!
«من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بدآهنگ است»
اگه بتونم قالبم رو عوض کنم میام. به شرطی که خودم عوض نشم.
می تونی کمکم کنی؟
جدا میخواین برگردین؟؟؟!!!
یعنی مشکل فقط قالب ِ؟!
خیلی وقته که دلم می خواد بنویسم.
سلام آقای مهدوی چرا دیگه نیستین؟
ای بابا :(
سلامم
خوبین؟
. . .
هوای دل من دوباره برفیه..
خواستی بیا تماشا...
منتظرتم هادی و مهدی...
راستی وبلاگتون خیلی خوش رنگ و نازه
* * *
روزات برفی
تولد وبلاگتون مبارک!
قالب وبلاگتون هم مبارک... اما آقای مهدوی و قالب غم؟!
(به این واو میگن واو مباینت!!)
دیروز با تو بودم
امروز بی توام!
دیروز که با تو بودم بی تو بودم
امروز که بی توام با توام...........
پ.ن نیستی رفیق؟ آخر سینما هم که نرفتیم :دی همش تقصیر این آرش!بیا خودمون بریم:پی
مممممممممم... امروز چندم ِ؟!!
امرووووووووز... ممممم... خب پنجم ِ! پنجم فروردین!
ا ِ ! یه سال گذشت! یه سال از اولین کلنگها!
یه اساماس: نجاری بلدی؟!؟
من: هااااااان؟! نجاری؟! همونی که با اره و میخ و چوب کار میکنن؟!!
آقا خونهتون مبارک!
کی عروسی دعوت میشیم؟!
راست می گی!
یادش بخیر٬ جالبه که هنوز تموم نشده. می گم چرا دیروز به ذهنم رسید که بقیش رو تموم کنم و دست به کار بشم٬ نگو که من به ۵ فروردین حساسم و خودم خبر ندارم :D