خانه عناوین مطالب تماس با من

پشت پرده من

پشت پرده من

پیوندها

  • یادداشتهای یک دیوانه
  • جنگل و خاکستر
  • سالهایی که بدون آزادی گذشت
  • مثبت بی نهایت

دسته‌ها

  • ری را! این منم. 3

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • من٬ تو٬ ما
  • "بودن یا نبودن؟" مسئله نیست
  • [ بدون عنوان ]
  • من خواب دیدم
  • من خواب دیدم
  • [ بدون عنوان ]
  • زیبای بی احساس
  • [ بدون عنوان ]
  • آسمان و ریسمان
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • با یا همراه!
  • "فردا شکل امروز نیست."
  • [ بدون عنوان ]
  • کشف حقیقت یا توهم واقعیت؟!!
  • در باز است!
  • خیال خام و لحن کلام
  • میلاد
  • ماندن یا رفتن؟
  • یک میز٬ یک فاصله

بایگانی

  • اسفند 1385 6
  • بهمن 1385 17
  • دی 1385 16

آمار : 13444 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • چگونه بودن دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1385 00:45
    من که تا دیروز بابی بودنم بابی برای بودنم یافته بودم، از امروز با بابودنم بابی برای زیبا بودنم خواهم گشود.
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1385 00:31
    ( توجیه: این نوشتم اصلا ادبی نیست، چه برسه به عقلانی پس فقط جنبه ی احساسی داره، و اینکه خودم هم نتونستم ارتباط این نوشته رو با شخصیت اجتماعی خودم و تفکراتم پیدا کنم برای شماگذاشتم. ) نمی دونم! از هیچ کدوم ار دردهام چیزی نمی دونم، شاید بدش میومد. وابستگی درد عجیبیه؛ دردیه که ربطی به کی و چی نداره، که چی باشه، که چی...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 15 دی‌ماه سال 1385 03:35
    می تونی حسم رو الان درک کنی؟ کاملا نه؟ باشه، پس از اول با هم مرور می کنیم. نزدیک 2 صبح که شد با حال دیشب خاکستری شده – یعنی حس شب قبل بعلاوه خاکستر حاصل از سوزاندن یک روز ابری بی مصرف- چند تا کلید از یک صفحه سیاه –البته نه به سیاهی باقیمانده های بجا مانده از آن روز بی مصرف- با رعایت نظم و ترتیبی که به اجبار باید به...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 23:05
    یادمه چندسال پیش وقتی آدم الکی خوشی رو می دیدم که تنها کاری که بلده به سخره کشیدن زندگی و سپری کردن روزها به خنده و بی هدفیه ، حس بدی درونم ایجاد می شد. اونوقت سعی می کردم زیبایی های زندگی رو بهش نشون بدم؛ این که چه جوری میشه گرمی امید درونت ایجاد بشه تا به کل زندگیت معنی ببخشه. نمی دونم توی این چند وقته، من یا زندگی...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 13:27
    در اوجی که روح ها با هم درآمیزند، عقب ماندگی جسمت آفت شکی است که جسم و روح او را در آن اوج به دیگری خواهد سپرد.
  • عشق زمینی دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 13:21
    دیروز که کودک نفسم به بلوغ نرسیده بود، در دادگاه عشق قلب بالغم به گناه کودکی او محکوم به مرگ شد. و امروز که تابوت او را به دوش نهاده و راهی گورستان تنهایی ام، نفسم را بالغ می بینم.
  • درباره من شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 13:22
    تضادهای پررنگ و لایه های بیشمار در نفوذ از چهرۀ اجتماعی به درونی ترین احساساتم، نقطۀ اهرمی خواهد بود که فردا برای معنی تمام حرفهای ناگفته ام به کمکت می آید. و کودک درونم که هنوز از ساده ترین خطاها می هراسد و تفاوت میان مرد و زن را به مثابۀ تغییر در کردارم نمی پذییرد و من که با او هر روز به وجهی نگریسته و شباهنگام رنج...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 13:19
    می دانم که اگر همینطور در پس ناشناخته های ذهنت باقی بمانم، نمی توانی رد پایی برایم به جای گذاری ولی من نیز تابحال دستم را برای کسی دراز نکرده ام تا اورا به همراهی خودم به نادیده ها و ناگفته های روزهای در حال گذرانم راهنمایی کنم اما چندی پیش از پس شکاف باریک دلنوشته ها راه را دیدم. پس دست زمختم را بگیر تا در گذر روزهای...
  • از اینجا شروع شد چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1385 11:29
    سلام داشتم دل نوشته های وبلاگی رو می خوندم که حس کردم چه قدر سلولهای زیبای ناشناخته به سادگی تونسته اند بهم پیوند بخورند ؛سلولهایی که هریک بازتاب دنیای مواج و پر تلاطمی رو به هزاران رنگ منحصر به فرد سلولی به نمایش می زاره.اینطوری بود که تصمیم گرفتم منم دنیای خودم رو براتون ترسیم کنم ،با همه زشتیها و زیباییهایی که کسی...
  • 39
  • 1
  • صفحه 2